وبلاگ شخصی زاهد نارویی



 

مردی از جنس دریا

مردی از جنس دریا

امواج پرمتلاطم دریا برای تو از شیخ بحر، مرد دریا دل، ناخدای امت، غواص دریای علم و معرفت، صیاد قلوب، سید و صوفی زمانه، مفتی عصر، استاد سخن، شیخ الحدیث و التفسیر مولانا عبدالرحمان چابهاری (سربازی) می‌گویند.
 
   امام و بنیان گذار مسجد جامع چابهار و مدیریت حوزه علمیه الحرمین الشریفین چابهار که اسم حوزه حاکی از عشق و علاقه وافر ایشان به سرزمین وحی است. 

   برادر قطب زمان، عارف بالله مولانا محمد عمر سربازی است و به عنوان اولین مدافع صحابه به دفاع از مواضع و حریم صحابه پرداخته است و در این زمینه قلم توانایشان بارها و بارها صفحات سفید کاغذها را به اوراق زرین ابدی در تاریخ بشریت مبدل کرد.

   پیر و مرشد و ذاکر باللسان و القلب که حلقه‌های ذکر صبح روز جمعه، مالامال از مردمانی است که خواهان پیمودن راه طریقت و شریعت و حصول عرفان و احسان خداوند هستند.

   همچون ستاره‌ای در آسمان علم و معرفت تشنگان اخلاص و تقوا را جرعه‌ای از جام الهی می نوشاند. 

   سند و اجازه ی قرائتش را شخصا از دستان قاری برجسته جهانی، قاری عبدالباسط گرفته است. 

   محبت خارق‌العاده ای با خاتم النبیین دارد و دهن و لبانش معطر به درود و صلاة بر روح پاک آنحضرت (ص) است.

   امراض جسمانی، ذره‌ای از فعالیت ها و مسئولیت های ایشان را کم نکرده و همچون گذشته با شور  علاقه به فعالیت‌ها و مجاهدت‌هایطط خود ادامه می دهد. 

ما هم از خداوند متعال صحت و سلامتی و طول عمر را برای ایشان آرزومندیم. 

زاهد نارویی


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


مقدمه دیدگاه موافق نویسندگان معاصر تشیع در مورد یاران پیامبر(ص)

 تلاش و کوشش افراد دلسوز و مومن از سوی خیر خواهان مورد تعریف و ستایش قرار میگیرد اما مغرضان و اَیادی آنان این زحمات  را حقیر و ناچیز پنداشته و به سب و لعن آنان می پردازند.
اولین شاگردان مکتب رسالت که جام علم و عشق را از دستان مبارک پیامبر اکرم (ص) نوشیدند، جهت اشاعه اسلام رشادت هایی بی نظیر را در صفحه تاریخ به یادگار گذاشتند، در نخستین گام خداوند متعال رضایت خود را از آنان در کتاب خویش اعلام نمود و ایمان آنها را معیار و سنجشی برای آینده گان قرار داد، سپس پیامبر اکرم نیز که از نزدیک شاهد دلاوری هایشان بود، فضایل و برتری صحابه را علنا اعلام میکرد و خود صحابه که از حقیقت زندگی خویش آگاهی داشتند سخنانی را در توصیف یک دیگر می گفتند که کتب تاریخ شاهد آن است.
و همچنین تابعین که با اصحاب پیامبر از نزدیک ملاقات داشتند تک تک فضایل آنها را بر شمرده اند.
با این همه تعریف و تمجید از پیشگامان نخستین، خوارج روافض و منافقان با نگاهی تنگ ومغرضانه بر ساحت مقدس اصحاب یورش می بردند و سعی در پنهان کردن حقیقت دارند. 
اما در میان آنان افراد روشنفکر و حقیقت یاب کلماتی را در شأن اصحاب بکار می برند که خالی از هر نوع تعصب است.
دکتر عبدالحسین زرین کوب ، مرتضی مطهری ، علی شریعتی ، حسن نصر و عبدالکریم سروش که از نویسندگان معاصر  هستند در تالیفات خود حقیقت مدفون شده را بر مَلا می کنند.
آثار این نویسندگان معاصر تشیع در واقع حاکی از عشق و علاقه وافر آنان به جان فدایان نبی اکرم است که بصورت جوهر بر روی صفحات نقش بسته اند

 

.دریافت لینک
حجم: 713 کیلوبایت


رمز باهوشیpdf

 

سلام پی دی اف رمز باهوشی در مورد عوامل تقویت ذهن و حافظه است که متشکل از آیات و احادیث دعاها و مواد خوراکی است.

 

زاهد ناروییدریافت
عنوان: رمز باهوشی
حجم: 182 کیلوبایت
توضیحات: آیات دعاها و خوراکی هایی برای تقویت حافظه


دریافت-مولانا محمد عمر
عنوان: سرطان هرگز من را نخواهد کشت
حجم: 130 کیلوبایت
توضیحات: داستانی واقعی از زندگی مولانا محمد عمر سربازی
واقعه ای که به اوج ایمان و اعتقاد اشاره می کند.

هنگامی که پزشک معالج ایشان اعلام می کند که مولانا دچار سرطان شده اند، اما ایشان

برای خواندن ادامه داستان بر روی لینک-مولانا محمد عمر» کلیک کنید.


مقدمه بیش از ۴۰ دوای درد دندان1
هر انسانی مزه ی تلخ درد دندان را چشیده است و یا حال افراد خانواده و دوستان و آشنایان را هنگامی که به این درد مبتلا شده اند را مشاهده کرده است.
و با افزایش سن و ضعیف شدن مینای دندان و عدم استفاده از مسواک احتمال بروز چنین فاجعه ای دو چندان می شود.
هر انسانی دارای سی و دو دندان است و هر آن احتمال اینکه یکی از دندان ها شروع به درد های طاقت فرسا کند وجود دارد.

آری درد دندان گاهی بصورت ناگهانی انسان را غافلگیر می سازد و خواب و خوراک را بر شخص حرام می سازد و زندگی را به کام انسان تلخ می کند و چنانچه دسترسی به دکتر سخت باشد و یا اگر لثه ها باد کرده باشد درد دندان  روزها یار و همدم بیمار می شود، که چاره ای جز تحمل درد را ندارد.

اما دیگر جای هیچ نگرانی نیست چون هر آنچه در قرآن، احادیث و اذکار و طب نبوی و سنتی و همچنین تجارب افراد در طول تاریخ برای تسکین درد دندان بکار رفته است در اینجا جمع آوری شده است، راه حل هایی که شاهکار می آفرینند و یقینا شما را از دندان پزشک و انواع و اقسام داروهای شیمیایی که ضررهای آن از فوایدش بیشتر است بی نیاز می کند و سبب حفاظت دندان های شما از کشیده شدن می شود.

قطع به یقین به شما خواهم گفت که شما حتما روزی به این راه حل ها شگفت انگیز و بی نظیر نیاز پیدا خواهید کرد مقاله ای که راه حل های با این حجم کمتر یافت می شود بنابراین این مقاله را در گوشی خود ذخیره کنید.

تذکر: بهتر است اوراد توسط شخص عالم و پایبندی تجویز گردد و عامل و معمول هر دو به تاثیر مستقیم آنها کوچک ترین شکی به دل راه ندهند.

دریافت-درمان درد دندان
عنوان: بیش از ۴۰ دوای درد دندان
حجم: 777 کیلوبایت
توضیحات: بیش از۴۰ دوای درد دندان
 


❔سوال شرعی❓
 

⛔ عنوان :    حکم جارو، شانه ناخن چیدن در شب 

سوال:  بفرمائید: آیا این گفته صحت دارد که در شب نباید خانه را جارو زد؟ شانه کردن مو و چیدن ناخن در شب جایز است یا خیر؟ 

☀ الجواب باسم ملهم الصواب☀
خیر این گفته صحت ندارد، جارو زدن، شانه کردن، ناخن چیدن در شب از دید شرع بلامانع است و ایراد شرعی ندارد.

 منبع 
1⃣    نجم الفتاوی، کتاب العقائد، 1/382


در محضر مولانا عبیدالله افروخته


تکه های ابر در آسمان خود نمایی می کنند و باد ملایمی شروع به وزیدن می کند.
از دوستان و هم کلاسی هایم تقاضای هم سفر بودن را می کنم، اما کسی تن به چنین سفری نمی دهد.
روز ‌پنج شنبه ۲۵/جمادی الاولی/۱۴۴۱ بعد از اتمام کلاس های درس خود را آماده می کنم، بعد از نماز دوستم احمد مرا با موتور به ایستگاه سرباز می رساند.

پس از دقایقی معطلی با یک پراید ایرانشهر را به مقصد رودان دپ _سرباز_ ترک می کنم، بعد از حدود پانزده دقیقه حرکت به کوه های سرباز نزدیک می شوم هوا کمی غبار آلود است.
پل چمنی که درست در مرز کوه های سرباز و دشت ایرانشهر قرار دارد، بیشترین شدت آلاینده های هوایی را دارد بطوری که قدرت دید به شدت کاهش می یابد اما همین که از پل می گذریم هوا کاملا صاف می شود به رود سرباز که نگاه می کنم متوجه می شوم علت این گرد و غبار زیاد ناشی از وزش باد بر سطح رود است.
به دلیل خستگی، خواب بر چشمانم غلبه می کند، اما پیچ های مسیر، خواب را به کامم تلخ می کند، هوا از روستای گورناک کاملا ابری می شود و دمای هوا کاهش می یابد.
در پشت یکی از کامیون ها این قطعه شعر پند آموز توجهم را جلب می کند.
به مالت نناز به شبی بند هست
به جانت نناز به تبی بند هست
از دو راهی سهمان دپ _ورودی روستای پادیگ_ نم نم باران شروع به باریدن میکند، راننده حواس پرت از روستای رودان دپ رد می شود، به او یادآوری میکنم که من همینجا پیاده می شوم.

 به محض پیاده شدنم صدای اذان از مناره های مسجد عطر خاصی به هوای بارانی می بخشد.
صدای گوش نواز شرشر آب از رودخانه به گوش میرسد آب زلال از میان سنگ ها جریان دارد، نزدیک می شوم جرعه ای از آب گوارا و شیرین را می نوشم.
 نماز عصر را پشت سر مولانا عبیدالله افروخته خلیفه بر حق قطب الارشاد مولانا محمد عمر سربازی ادا می کنم.
فرصت را غنیمت شمرده و گذری بر روستا می اندازم درختان پاپایا، زیتون موز و خرما از هر خانه ای به بیرون سرک کشیده اند.
هوا قدری صاف و رو به تاریکی می رود، برای نماز مغرب قیام می کنیم اما مولانا دیده نمی شود، نماز را به امامت طلبه ای دیگر می خوانیم.
بعد از مغرب به مهمان خانه تشریف می برم و با دوستی سورانی که تازه با او آشنا شده‌ام، مشغول صرف چای می شوم، که مولانا حکمت الله براهویی صاحب کتاب حدیقة النحو شرح نحو میر با دو فرزند خردسالش وارد سالن می شوند، کمی زودتر به مسجد رفته به انتظار نماز می نشینم، با صدای اقامه نماز بر می خیزم اما باز هم مولانا را نمی بینم.

مولانا حکمت الله براهویی بعد از نماز حکایت سیدتنا بی‌بی خنسا و چهار فرزند را می خواند.
بر می‌خیزم ناگهان چشمم به عبدالحمید جمال زهی طلبه سال ششم می خورد پس از سلام علیک کردن به مهمان خانه می رویم ، جمعیت رفته رفته زیاد می شوند، و بعد خوردن شام حافظ محمد معروف با تلاوت و سرود زیبا به معنویت محفل می افزاید.
عقربه ها ساعت ۱۰ را نشان میدهند، از مهمان خانه یک پتو و بالشت برداشته و راهی مسجد می شوم، آنجا سه نفر از دوستان سراوانی را می بینم که پتو کم دارند، از یکی از آشنایان یک ملحفه قرض می گیرم و بدلیل کمبود مکان خواب بهمراه دوستان دوباره به مهمانخانه میرویم.
زود می خوابم، حدود ساعت چهار و ربع از خواب بر می خیزم و به مسجد می روم، ما شاء الله صف های مسجد پر از متهجدین و ذاکرین است.
بعد از دقایقی جمعیت بر می خیزند و مولانا عبیدالله برای امامت نماز صبح وارد می شوند، مراسم بیعت با مولانا با شور و شوق خاصی برگزار می شود.
و با دوستان سراوانی که از ایرانشهر رد می شوند حدود ساعت نه صبح به ایرانشهر می رسم.

زاهد نارویی طلبه سال پنجم دارالعلوم صدیقیه
zahed8041.blag.ir


*کیست که او را نشناسد!* 

همه  دوستش دارند و مشتاق دیدارش
با عصای و ابهت عمری گل سرسبد مجالس و محافل است. 
با ورودش نعره های الله اکبر فضای وجود را معطر می کند. 
خودش می گوید: پیر شده ام اما سخنانش همان حال و هوای جوانی اش را  دارد. 
مخالفان را تکفیر نمی کند، انتقاد نمی کند، سرزنش نمی کند،بلکه نصیحت می کند و از مشکلات روزمره مردم می گوید، و با دعاهای مخلصانه اش هق هق مجلس را بلند می کند. 
محبتش فراتر از حد و مرز است، و در دل هر انسان دوستی جا گرفته است. 
مسیرش مسیر گفتمان، اعتدال، میانه روی، مذاکره و سازش است. 
هجمه  تهمت‌ها ، تهدید ها، توطئه ها و دسیسه ها او را از پا در نمی آورند. 
مرد سختی ها و کوه صبر و استقامت است.
افکار بلندش جهان را متحیر کرده است و سعه ی صدرش به وسعت دریا است. 
پیام آور صلح و آرامش است.
به همین تازه گی ها جایزه صلح بین المللی افتخاری شد در اوراق زرین زندگی اش. 
تالی قرآن، سحر خیز و دعا گوی امت است. 
از جنس مردم و در میان مردم است، دغدغه اش حل مشکلات مردم است. 
چهره نورانی و لب خندانش مجذوب کننده هر دلی ناامید است.
از پُست و جایگاه دنیوی بی زار است و از تهدید ها هراسی ندارد.
طالب دنیا نیست بلکه خواهان آخرت است.
تعریف کردن از شخصیتش را دوست ندارد.
پادشاه جسم ها نیست بلکه فاتح قلب ها است. 

او شیخ الاسلام است. 

زاهد نارویی طلبه حوزه علمیه صدیقیه ایرانشهر

zahed8041.blag.ir


تقویت ضعف بینایی چشم

مقدمه:
مجموعه نعمت های خداوند متعال به انسان قابل حد و مرز نیستند، نعمت هایی که انسان روزانه از آنها بهره می برد بی آنکه قدر و قیمت آنها را بشناسد و در حفظ و نگهداری از آنها کوشا باشد.
قدرت دیدن دنیای اطراف نعمتی بس بی بدیل و عظیم می باشد، و شاید تنها افراد کور و کم بینا قدرشناس این نعمت الهی باشند و از خداوند متعال چشمانی بینا را طلب کنند.
افراد کم بینا جهت دیدن دنیای دور و برشان مجبور به استفاده از عینک هستند و در نبود عینک دنیا به کامشان تلخ خواهد شد، بنابراین ما کوشیدیم که با استفاده از ادعیه اذکار آیات و طب سنتی, راه حلی کلی برای تقویت بینایی بیابیم.
و هر آنکه خواهان برگرداندن نور چشم و تقویت آن است به امید شفا و پایبندی به راه حل ها عن قریب مشکل چشمانش بزودی رخت برخواهد بست و و‌دو گوهر درخشان مهمان ابدی او خواهند گشت.

هر که خواند طلب دعا دارم
زان که من بنده گنهکارم

۹۸/۸/۲۵

نسخه های تقویت بینائی

ویژه اهل سنت

اذکار، ادعیه و آیات

۱. سوره قدر:
هر کس بعد از وضو بطرف آسمان نگاه کند و این سوره را یکبار بخواند ان شاء الله بینائی او کم نخواهد شد.

۲. فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَـدِید:
این آیه را بعد از هر نماز  ۳ یا ۷ مرتبه بخواند بر انگشت دم کرده بر چشم بمالد ان شاء الله بینائی اش کم نخواهد شد و هر مقدار که در بینائی نقصان آمده برطرف خواهد شد.

۳. سوره تکویر:
دم کردن این سوره برای تقویت بینائی و امراض چشم مفید است.

۴. سوره فاتحه:
در میان سنت و فرض صبح ۴۱ بار بخواند و دم کند برای امراض چشم مفید و مجرب است (مگر شرط این است که مریض و عامل هر دو خوش اعتقاد باشند)

۵. البصیر:
بعد از نماز جمعه صد۱۰۰ بار بخواند ان شاء الله در بینائیش صفا و همچنین در اعمالش توفیق حاصل می شود.

۶. الشکور:
 این نوشته را بر چشم خود بگرداند در بینائیش ترقی حاصل می شود.

۷. یا نور»:
 بعد از هر نماز فرض ۱۱ بار خوانده بر انگشت دم کرده در ابتدا و انتها ۳ مرتبه درود شریف بخواند و بر چشمان بمالد.

۸. والعصر:
این سوره را با وضو ۳ بار خوانده از سرمه استفاده کند،تمام بیماری های چشم برطرف خواهد شد.

۹. سوره القدر:
کسی که بینائی چشمهایش ضعیف شده و یا روی پکلهای چشمش دانه رشد کرده روزانه با وضو سوره قدر را ۲۱ مرتبه بخواند مشکلش برطرف می شود.

۱۰. سوره عم یتساءلون»
بعد از نماز عصر سوره عم را خوانده بر دست ها دم کند سپس بر چهره و چشم ها بمالد ان شاءالله روشنی چشم ها اضافه می گردد.

۱۱. بسم الله الرحمن الرحیم اِذْهَبُوا بِقَمِیْصِیْ هذا فَأَلْقوهُ علی وَجْهِ اَبِی یأتِ بَصِیْراً» یوسف ۹۳
فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَـدِید» حدید ۲۲
قُلْ هُوَ لِلّـذِیْنَ آمَنُوْا هُدًی و شِفَاء»
این آیات را نوشته و بر روی سر ( کلاه یا لنگ) ببندد.

۱۲.  یا سَمِیْعُ یا مُجِیْبُ یا سَمِیْعَ الدُّعاءِ یا لَطِیْفُ لِمَا یشَاءُ اِحْفِظْ عَلی بَصَرِی»
این دعا را خوانده بر چشم دم کند مفید است.

۱۳. هر که می خواهد از ضعف بینایی چشم نجات حاصل کند منتظر باشد چون چشمش به ماه اول و اگر میسر نشد شب دوم آن بیفتد دست راست خود را بر چشم خود بمالد و سوره فاتحه» را ده بار همراه با بسم الله» در اول و آمین در آخر و سپس سوره اخلاص» را سه بار بخواند و بعد این دعا را هفت مرتبه بخواند : شفاءٌ مِن کُلِ داءٍ بِرَحْمَتِکَ یا ارْحَمَ الراحمین» و در آخر پنج بار بگوید یا ربِّ» و بر دست فوت کند و بر چشمان بمالد ، کم سویی چشم از بین می رود و قوی می شود و این قوت برای همیشه باقی می ماند.

راه حل های طبی و گیاهی

۱۴. آبلیمو»
 در آب جوشیده چند قطره آبلیمو ترش ریخته و چشم را با آن شستشو دهد.

۱۵. عسل»
چشم را عسل طبیعی دست نخورده سرمه بکشید خیلی مجرب است.

۱۶. گیلاس:
چند عدد گیلاس را له کرده و به صورت ضماد بر روی چشم قرار دهید سبب تقویت قدرت بینائی می شود.

۱۷. افتیموس»
   ۳۷۰ گرم افتیموس را نرم کوبیده و در ظرف شیشه ای نگه دارد و صبح و شب یک قاشق غذا خوری با عسل میل کند.

۱۸. آب انار شیرین را افشرده کند و در ظرف شیشه ای زیر نور آفتاب قرار دهد تا زمانی که غلیظ شود و موقع خواب یک میل در چشم بکشد ان شاء الله به عینک محتاج نخواهد بود.

۱۹. شاخه های ایسرک را از برگ صاف کند و بسوزاند و نرم کوبیده با سرمه مخلوط کند و با میل در چشم بکشد.

۲۰. یک گرم ورق طلا را در ۳۷ گرم عسل حل کند و در طول مدت یک هفته روزانه ۳ساعت زیر نور خورشید قرار دهد
صبح و شام ۲گرم بخورد.

غذاهای مفید برای چشم:
هویج ،شلغم، رازیانه، پیاز ،بادام ، پسته، گردو و تمام مغزیات

غذاهای مضر برای چشم:
تمام ترشیجات، غذاهای یبوست آور و اشیای گرم

زاهد ناروئی


تجربه اولین تصادف

تازه اولین مرتبه است که می خواهم به بهار چرانی بروم اما نمیدانم با چه کسی!!!
به بازار شهر بمپور می‌روم و در جمع دوستان از قصد خود برای رفتن به مُشکو» سخن به میان می‌آورم که عمویم دادمحمد می‌گوید: هر چه سریعتر خودت را آماده کن برویم.
به روستا می‌روم و آب و یخ برداشته از مادرم خداحافظی می کنم.
تنها هستم به پیش پسر عمویم ایوب می‌روم تا اگر موافق باشد در این بزم مرا همراهی کند، اول شروع به بهانه آوردن می‌کند اما سرانجام تن به چنین سفری می‌دهد.
 در روستای خیرآباد به دادمحمد می‌پیوندم تا راهی مشکو شویم، پسر کوچک دادمحمد هم با موتور ما سوار می‌شود.
موتور سیکلت من ناخواسته و خود به خود گاز می خورد و این موضوع مرا نگران می‌کند، حسین می‌گوید: این موتور با این وضعیت تو را می‌اندازد‌.
با اذکار و ادعیه از خیرآبادحرکت می کنم، و به ترک نشینم هم همین توصیه را می‌کنم.
عمویم بعنوان راهنما و راه‌بلد پیشاپیش ما حرکت می کند حدود پانزده دقیقه رانندگی می‌کنم که ناگهان موتور با سرعت از کنترل من خارج می شود چندین مرتبه اینور و اونور می‌روم اما بالاخره با همان سرعت با صورت به زمین برخورد می‌کنم، ایوب را صدا میزنم که موتور را از روی من بلند کند، دهنم پر از خاک شده چشم راستم خون آلود است دقایقی بیهوش می‌‌شوم، نمی‌دانم کجا هستم و قرار است به کجا بروم، دادمحمد موتور را روشن کرده و می‌گوید:سوار شو! هنوز هاج و ماج از ایوب می‌پرسم: اینجا کجاست و به کجا می‌رویم.
قبل از مغرب به مشکو میرسم اما هنوز چیزی به یاد نمی‌آورم، چهره خونین لباس های رنگین ن آنجا را به وحشت می‌اندازد، لباس هایم را عوض می‌کنم هوا تاریک شده تیمم کرده و نماز می خوانم تازه هوش و حواسم سر جایش می‌آید.
بعضی از جوانان تازه از راه میرسند، با دیدن من برآشفته می پرسند چه شده؟!!!
پس از شنیدن ماجرا می گویند: ما در مسیر راه به محل افتادن شما رسیدیم و با توجه به مشاهدات فکر میکردیم حتما راننده بیهوش شده ولی خدا را شکر که زخم هایتان عمیق نیست.
مقداری چای خشک پودر شده را به توصیه ن به محل زخم هایم مرهم می‌کنم، لب بالایم خیلی باد کرده بطوری که با سختی حرف می‌زنم.
باد سردی که در بیابان شروع به وزیدن کرده اذیتم می کند، وقت شام است کاسه‌ای جداگانه برایم می آوردند و می گویند: این تاجگ شیر» است باید اینها را بخوری برای زخم هایت بهتر است، چند لقمه را به زور می‌خورم و سپس از تاریکی شب استفاده کرده و بدور از چشم بقیه تنها مشغول خوردن نان خشک می شوم.
هنوز از زخم عمیق میان ریش هایم خون می چکد، یکی می گوید رویش سرمه بگذار دیگری می گوید: نه بعدا محل زخم سبز رنگ باقی می‌ماند، یکی برایم قرص استامنیوفن می‌آورد، دیگری مقداری پماد حیوانی باقی مانده می‌آورد و آنها را روی زخم می گذارد.
قبل از خواب قسمت راست صورتم که بشدت زخمی شده درد می‌کند، در دلم دعا می‌کنم که این زخم ها تا صبح بهبود بیابند تا مادرم مرا اینجوری نبیند، اما نمیدانم کله چراغ موتور را که بشدت له شده و حاکی از سر به زیر شدن ما است قایم کند.
صبح را با یک لیوان تاجگ شتر شروع کردم صدای مَشک یا همان هیزک ساخته شده از پوست بز هم در صبح بیابانی گوشنواز  است.
مقداری مسکه یا روغن گوسفندی و خرما می آوردند، مزه خوشمزه آنها هنوز زیر دندانم باقی مانده است.
آفتاب بلند آمده و زمان حرکت است، خورجین را روی موتور گذاشته و بطری های شیر اهدا شده را داخلش می گذارم.
و دوستم حسن را راننده مسیر بازگشت می‌کنم، از مهارت فوق العاده او در کنترل کردن موتور در ریگ های سر به فلک کشیده و نرم متحیر می شوم.
و بالاخره حدود ساعت دوازده به خانه میرسم، و زخم های پوشیده شده با چای را می شورم که به عمیق بودن زخم چانه‌ام پی میبرم، مقداری محلول ضدعفونی کننده برداشته و به محل زخم میزنم.


زاهد نارویی طلبه سال پنجم صدیقیه ایرانشهر

۱۳۹۸/۱۲/۸
۱۴۴۱/۷/۳


*داستان ریش من*

♻ تازه پشت لبم سبز شده بود و تارهای ریش نازکی گردی صورتم را پوشانده بودند، سنم مرز چهارده سالگی را پیموده بود و سال دوم دبیرستان را شروع کرده بودم.
درس دینی و حفظ نخوانده بودم تازه پایان همان سال تحصیلی اولین مرتبه چهل روز جماعت تشکیل شدم.
نماز را از اول دبیرستان، هنگامی که وارد فضای خوابگاهی شده بودم آغاز کردم، و یک کلاه سفید هم بر سر می‌گذاشتم.
رئیس مدرسه که خودش هم نمازگذار بود در ابتدا چیزی نمی‌گفت اما کم کم وقتی من را می‌دید بجای اسمم به من در جلوی دوستانم می‌گفت: ریش» چخبر خوبی»؟! اما خدا رو شکر کمتر همدیگر را می‌دیدیم و این سخنان تلخ را می‌شنیدم.
اما کار به اینجا ختم نمی‌شد، معاون مدرسه که اهل تشیع بود بعد از پایان هر زنگ تفریح جلوی در ورودی کلاس‌ها می‌ایستاد و به محض دیدن من می‌گفت: آقای X ریش‌هایت را کوتاه کن، من هم با  لبخندی تلخ سرم را تکان داده و می‌گفتم: چشم، اوقاتی هم که گیر زیادی می‌داد توی حیاط بزرگ مدرسه جایی خودم را قایم می‌کردم تا او به دفتر برود که اینکار به قیمت دیر رسیدن سر کلاس و ناراحتی استاد و یا تنبیه شدنم می‌انجامید اما چاره‌ای نداشتم، گاهی اوقات هم اصلا زنگ تفریح از کلاس خارج نمی شدم.
پس از تعطیلی مدرسه و وارد شدن به خوابگاه، آقای سرپرست که جلوتر با هم میانه‌ای خوب نداشتیم روی اعصاب بود و به ریش من گیر می‌داد و می گفت: ریشت را کوتاه و گرد کن، درست مثل عکس العملم در جلوی آقای معاون رفتار می کردم.
اما نمی‌توانستم از جلویش قصر در بروم، کار بجایی رسید که شروع به تهدید کردنم کرد و من از روی اکراه سر ریشم را با قیچی کوتاه کردم تا شاید سرپرست کوتاه بیایید٬ ولی با دیدن من گفت: نه هنوز ریشت بلنده منم گفتم: کوتاه تر از این نمیشه، آقای سرپرست که ابهت و دست بضرب فوق العاده‌ای داشت از سخنان و عکس العمل بنده بشدت به خشم آمد و دستم را گرفت و گفت: الان ریشت رو کوتاه می‌کنم منم گفتم مگه همینجوریه!!!
خدا می‌دونست موهای بدنم سیخ شده بود و دست و پایم می‌لرزید و با لکنت حرف می زدم.
مستقیم من را وارد سرپرستی کرد و در را از داخل بست من هم فاتحه خودم را خواندم، دانش آموزانی هم در طول این ماجرا نظاره گر این قضیه بودند، وقتی وضعیت را قرمز دیدم کنار درب بصورت تحیات نشستم و سرم را پایین انداختم سرپرست با خشم شروع به بد و بیراه گفتن کرد اما من لام تا کام حرف نمی‌زدم، نمیدانم چرا و چگونه ولی گفت برو گمشو، منم که تمام این مدت عرق می‌ریختم درب را باز کرده و بیرون رفتم بچه‌ها همه جلوی درب صف کشیده بودند و برای دلگرمی من حرف میزدند.
از آن به بعد کمتر جلویش آفتابی می‌شدم  اما همین کار سبب می‌شد که بیشتر به من گیر بدهد، دقیقا یک هفته بعد سرپرست بعدی من را به سرپرستی احضار کرد در مسیر راه لبانم خشک شده بود و بشدت می‌ترسیدم، وارد سرپرستی شدم سرپرست با خوشرویی شروع به احوال پرسی کرد و گفت: آقای X اسم شما توی لیست حضور و غیاب با خودکار قرمز خط زده شده - من فهمیدم که کار سرپرست قبلی بوده - گفتم نمی دانم استاد! شاید یکی اشتباهی خط زده سرپرست هم گفت: شایدم اشتباهی صورت گرفته است.
محیط مدرسه آنطور و محیط خوابگاه اینطور
در بین خاندان، شخصی که تحصیلات عالی حوزوی را به پایان رسانده باشد یا موفق به حفظ کلام الله مجید شود و یا حداقل در نهضت تبلیغ و جماعت وقت گذرانده باشد یافت نمی‌شد.
وقتی که از خوابگاه به خانه می‌رفتم ترس و دلهره‌ام بیشتر می‌شد عمویم با دیدن من می‌گفت: تو جوانی برو جوانی کن ریش هایت را بتراش و لباس تنگ بر تن کن، پدرم هم می‌گفت: ریشت را کوتاه کن دولت گیر می‌دهد در گزینش رد می‌شوی، و به اقوامی که به خانه‌ی ما می‌آمدند توصیه می‌کرد تا در مورد ریش، من را پند دهند.
وقتی به خانه پدربزرگم می‌رفتم شوهر خاله هایم که اکثرشان اهل تشیع و البته معتاد بودند با سخنان بی شرمانه به من هتک حرمت می‌کردند.
من تمام این مدت را صبر کردم و تیغ بر صورت نزدم.
و بعد از اخذ دیپلم و گذراندن پیش دانشگاهی راهی حوزه علمیه شدم که مخالفت های بیشماری را بدنبال داشت و دارد.
بعد از ده سال از خداوند متعال توفیق استقامت بر حقیقت و  شریعت را خواستارم 
و این را نوشتم تا دردمندان این راه تسلی خاطر پیدا کنند و مرحمی بر زخم هایم باشد.
۱۴۴۱/۸/۳
۱۳۹۹/۲/۸


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها